خانه عناوین مطالب تماس با من

هبوط

هبوط

درباره من

عاشق پائیز ادامه...

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • (خدا جون دوباره منم)
  • از فروغ:
  • ..واژه های کوچک من.
  • .. یه تبریک کوچیک به همه دوستان که موفق شدن....
  • ... یه حرف حساب...
  • .. نمیتونم . ...به خدا نمیتونم....کمکم کنید
  • ...امروز ؛بدون هیچ احساسی
  • [ بدون عنوان ]
  • وطن داری آموز از ماکیان.........
  • [ بدون عنوان ]
  • ...رو که رو نیست..........
  • .... به خدا این کشور صاحب نداره...........
  • ...ما رای میدیم..........
  • ....حرفهای نگفته........
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • آذر 1384 1
  • مهر 1384 2
  • شهریور 1384 2
  • مرداد 1384 2
  • تیر 1384 1
  • اردیبهشت 1384 3
  • فروردین 1384 4
  • اسفند 1383 7
  • بهمن 1383 6

آمار : 8686 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • (خدا جون دوباره منم) شنبه 19 آذر‌ماه سال 1384 11:49
    خدایا چشمام رو میدم به تو :یه وقتبسته نشن...........
  • از فروغ: دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1384 15:58
    تقدیم به ساقی: پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنیست نمیدونم تا حالا خدا رو اینقدر نزدیک حس نکرده بودم . اون شب که منتظر بودم؛ ولی منتظر چی ؟ نمیدونستم
  • ..واژه های کوچک من. دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1384 15:56
    مهربان من خورشید را بگو که برود . دگر به او نیازی نیست. چون تو آمده‌ای. اما مهتاب را ؛ محض رضای خودت از ما نگیر. گرمای وجودت را ؛حضورت را ؛گفتم حضور .تشعشع حضورت تن مرا لرزاند. وقتی در دره نا امیدی اسیر شده بودم.و به فنا رسیده بودم. دیگر امروز روزیست که اشکهایم را به تو میسپارم که برایم نگه داری.که روزی دوباره به آن...
  • .. یه تبریک کوچیک به همه دوستان که موفق شدن.... پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 19:56
    همه که نباید قهرمان بشن یه عده قهرمان میشن و یه عده هم باید کنار خیابون رو جدول بشینن و قهرمانها رو به هم نشون بدن و براشون هورا بکشن... ما هم جدول نشین شدیم ..........
  • ... یه حرف حساب... سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1384 11:11
    اگه یه کم فکر کنی می‌بینی زندگی ارزش زنده بودن نداره. اگه یه کم دیگه فکر کنی می‌بینی زندگی ارزش مردنم نداره؛ امااگه خیلی خیلی فکر کنی می‌بینی مردن‌و‌زنده بودن ارزش فکر کردن ندار ه. همیشه یادت باشه چیزی که امروز داری شاید آرزوی دیروزت بوده و بزرگترین آرزوی فردات. پس همیشه سعی کن قدر چیزی که امروز داری خوب بدونی....
  • .. نمیتونم . ...به خدا نمیتونم....کمکم کنید سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 19:02
    هی تصمیم میگیرم که از این حالت پوچی در بیام ولی نمیتونم هی میخوام یه جور دیگه به زندگی نگاه کنم؛ ولی نمیتونم ۲ سال پیش کتاب یک عاشقانه آرام نادر ابراهیمی رو خوندم ؛ میگفت به همه چیز باید به دید لذت نگاه کنی . اون وقتا تمرین کردم تا یه مدتی خوب شدم . ولی از وقتی پام به دانشگاه باز شد چشمتون روز بد نبینه.یه پوچگرایی شدم...
  • ...امروز ؛بدون هیچ احساسی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 10:41
    دنبال یه سکوت جاودانی میگردم یه مرگ موقتی یه دنیایی که صدای هیچکی نباشه من باشم و من احساس معلق بودن میکنم الان من نه دانشجوام نه پشت کنکوری نه شاغل.......... دیگه کارت شناساییم ندارم.... دلم برای دانشگاه یه کمی....نه یه ذره تنگ شده
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 12:02
    بگو که گل نفرستد کسی به خانه من...... این روزا نیستم. یعنی وجود ندارم... با عرض پوزش ما تموم شدیم ولی درسمون تموم نشد... تا اطلاع ثانوی میام...چه با ابهت میگم میام...اصلا مگه کسی منتظر منه...همه منتظرن که از دست من خلاص بشن... به هر حال این روزا بد جوری به اینترنت نیاز دارم ولی نمیتونم....
  • وطن داری آموز از ماکیان......... یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1384 12:16
    هنوزم ز خردی به خاطر در است...............که در لانه ماکیان برده دست به منقارم آنسان به سختی گزید..........که اشکم چون از رگ آن دم جهید پدر خنده بر گریه ام زد که هان...................وطن داری آموز از ماکیان
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1384 13:30
    این روزا بد جوری دلمان هوایت را کرده دیگر به خوابمان نمی‌آیی رفتی و رفتی و رفتی؛ برای همیشه می خواهی بگویم خوش به حالت؛ این را که بارها گفته‌ام روزهای رفتنت این روزها دو ساله میشوند. راستی از آن دنیا چه خبر؟؟؟.... از برزخ... این واژه روحم را نوازش میدهد....بـــــــــــــــــــــرزخ یک هفته قبل از رفتنت گریه میکردی. ما...
  • ...رو که رو نیست.......... سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1384 12:52
    چند روز رفسنجانی پیش اعلام کرد که من میام به خاطر اینکه توی کشور احزاب سیاسی خوب و با قدرتی نداریم. من مجبورم که بیام. یکی نیست بهش بگه آخه پدرسوختهء کثیف مگه تو کسی رو باقی گذاشتی تو که هرچی سیاستمدار رو یا کشتی یا حبسشون کردی... این یه توهینه به ملت ما.....
  • .... به خدا این کشور صاحب نداره........... سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1384 13:40
    این روزا همش حرف از انتخاباته. لاریخانی میگفت :اگه من بیام بیشتر برا جوونا کار میکنم یکی نیست بهش بگه آخه خوشگل ؛تو این مملکت جوونیم مونده خجالتم نمیکشن
  • ...ما رای میدیم.......... دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1384 13:23
    به نظر من همگی به هاشمی رفسنجانی رای بدید خیال خودتونم راحت کنین....تو این مملکت که همه کاره اونه و خانوادش . فقط پشت صحنه کار میکنه.پس بهش رای بدین که ته مونده درآمد مملکت رو بیشتر بچاپه...که خیال ما هم راخت بشه...دیگه انتظار خدمت هم نکشیم.
  • ....حرفهای نگفته........ سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1384 13:11
    به سقف خیره شده بودم؛سقف چهره محو شده‌ ای داشت؛گوشه پتو بین دندانهایم احساس فشار میکرد. قطرات گرم اشک از گونه ام سرازیر میشد و می‌غلتید و از گوشهایم میگذشتند...گرمای وجودشان را با سخاوت تمام به من میبخشیدند.... از دلسوزی سقف و دیوارهای اطاقم خسته شده بودم؛ دوست داشتم بدون هیچ زحمتی بلند شوم و انتقام همه این سالهای...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 17:18
    خسته ام .....................خسته رسیدن سال نو رو به همه همسایه ها تبریک میگم امید وارم هفت سین آیندتون ۲ تا سین دیگه داشته باشه سلامت و سعادت پیروز باشید..... این روزا دیگه نمیدونم زنده ام یا یه جسد بیشتر نیستم کمک...........................................
  • ......من و تو............و هیچکس.. سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1383 13:01
    آنچه از اصل محبت و عشق مهم‌تر است؛ شان و منزلت محبوب و معشوق است....................... ********************************************************************* محبت تو نسبت به یک شی ؛ تو را نسبت به آن نابینا و گنگ میکند.... ************************************************************** لعنت بر روزهای دختر...
  • ...در هر که نظر کردم ...در خود گره ای گم بود........... دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 08:54
    تقریبا کلاس سوم ابتدایی بودم که صدها سئوال فلسفی دور مغزم میچرخید از هر کی سئوال میکردم یه جواب سربالا میداد....من که زیاد اهل پرسیدن نبودم و دوست داشتمکه خودم به جواب برسم، همیشه غرق در تفکرات خودم بودم.......سالها میگذره و من کم وبیش به جوابها رسیدم ، ولی قانع نشدم...میگفتم خدا چطوری آفریده شده ؟ برا چی دنیا رو...
  • ..... زندگی فقط یه فرصته....... شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1383 08:19
    دیروز بدجوری احساس زنده بودن بهم دست داده بود... مدتها بود که اینطوری احساس زنده بودن نکرده بودم....یه حس غریبی بود.مدتها بود که از این احساسها دور شده بودم و همسفر مرگ شده بودم. یکی ، دو ساله که بدجوری توی پوچی و سکوت خودم غوطه میزدم...یکدفعه چیزی در من جوشید که تو هنوز زنده ای و زنده ای و زنده ای.......... آره ،...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1383 13:04
  • .... هیشکی من و دوست نداره..... پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1383 21:58
    کسی جرمی نکرده ؛گر به ما عشقی نمی‌ورزه بهایی داشت این دل پیش‌ترها؛که در این روزا نمی‌ارزه ..........ساقی دیدی همه تولدت رو فراموش کرده بودن.....
  • من ملک بودم و فردوس برین جایم بود....آدم آورد به این دیر خراب آب سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1383 16:33
    20 سال پیش در همین روز به اجبار به دنیا اومدم... وارد این دنیایی شدم که به اندازه سر سوزن هم به آن علاقه ندارم.(با وجوى تمام ىلبستطیهام).. نمیدونم چرا اصلا ازمرگ بدم نمی آد... چون تو اسلام آرزوی مرگ کردن گناه کبیره ست این آرزو رو نمیکنم.. بسه دیگه ساقی ؛ قرار بود که دیگه از مرگ حرف نزنیم....ساقی، یادت رفته که چند روزه...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1383 07:19
    امشب شام غریبانه … یعنی شبی برای غریبان.... خوش به حال اونایی که تو این شبها قریب شدند…نه دور… امشب احساس خیلی بدی دارم… اومدم که این احساس بدم رو بگم. من امسال اصلا به عاشورا فکر نکردم…اصلا هیئت نرفتم… قرار گذاشته بودم که زندگینامه امام حسین رو بخونم ولی این کار رو هم نکردم؛ با اینکه وقت ازاد خیلی داشتم… من هنوز تو...
  • ......معرفی یه کتاب ۴۰۰ صفحه ای.......... جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1383 11:34
    صد سال تنهایی اثر ( گابریل گارسیا مارکز ) یه کتاب بسیار جالب ؛با معنی است...با زبانی بسیار شیوا تمام زندگی بشر را در ۴۰۰ صفحه به تصویر میکشد ...زندگی بی ارزش دنیوی را با تمام تکرارش بسیار جذاب ؛بدون اینکه برای خواننده ذرهای ذره‌ای ملال آور شود؛به رشته تحریر در آورده ....در جملاتی بسیار ساده عشق را به باد مسخره میگیرد...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1383 12:58
    سلام بر بزرگ آموزگار بشریت آزادی....عطش....کویر....انتظار.....ایثار...اشک....غرور...... مقاومت....لعنت....کویـــــــــــــــر....تشنه....حقیقت....زور... ظلم....خیمه...توان جمله ساختن با این کلمات رو ندارم.... واژه ها رو به حال خودشون میذارم.......اینجوری قشنگترند... فقط یه سوال: آیا داستان تراژدی را سراغ دارید که غم...
  • ..... موجیم که آسودگی ما عدم ماست......... پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1383 10:22
    تن بی جان تو در سینه خاک به نهالی که در این غمکده تنها ماندست باز جان میبخشد قطره خونی که به جا مانده در آن پیکر سرد سرو را تاب و توان میبخشد......... . این جشن بزرگ رو به ایرانیهای عاشق تبریک میگم.....اما حیف. .. عاشقای ایرانی تو این سرما الان تو خیابونا هستن...اما حیف.... حیف که غافلند......شایدم میدونن ولی با...
  • .....افکار پوچ من.......... چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1383 19:33
    کاش میشد و همه چیز رو فراموش میکردم...گذشته، لرزیدن ها حبس شدن نفسها......کی تموم میشه؟؟؟ خفه شدن ها ،گریه نکردن ها ، سکوت.... سکوت..... آخ که چقدر دنبال سکوت از نوع سکوت گشتم ولی نیافتیم .......سکوت از نوع ترس خفقان تا دلت بخواد پیدا کردم ....... اصلا زندگی من از این سکوتها پر شده... این آخرا دیگه به زور میرفتم...
  • پاییز گذرش به خانهء ما نمی‌افتد............ سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1383 13:24
    روزی می آید که تنهایی از کنار من پر خواهد کشید؛ سکوتم پر از صدا خواهد شد و بی تابی ام پر از من و تو و ما خواهد شد..... روزی میآید که نامم را از یاد خواهی برد و از من خاطرهای گنگ و مبهم و تصویر تیره شده ای از گذشته می ماند.... 4 روز است که 1355 کیلومتر از ما فاصله گرفته ای.... · سفرت به خیر* · مامان اشک می...
  • بی عنوان..... دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1383 11:48
    در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری ...که من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری... اما چه روزگاریست که ساقی التیام بخش تمام دردها باشد؛ ولی کس نباشد که بر دردهای او مرهمی نهد... ساقی ۲۰ سال است که در این میکده تنهای تنهاست ...تمام خمار شدگان پس از یک نشئگی مختصر ساقی آزرده دل را با تمام...