......من و تو............و هیچکس..



     آنچه از اصل محبت و عشق مهم‌تر است؛

    شان و منزلت محبوب و معشوق است.......................

*********************************************************************

محبت تو نسبت به یک شی ؛ تو را نسبت به آن نابینا و گنگ میکند.... 

**************************************************************


                لعنت بر روزهای دختر بودن.................................

   ۸ مارس (روز جهانی زن)رو به تمام زنان دنیا تبریک میگم......

                                                              پایدار و پیروز باشید.....

...در هر که نظر کردم ...در خود گره ای گم بود...........

تقریبا کلاس سوم ابتدایی بودم که صدها سئوال فلسفی دور مغزم میچرخید       

 

از هر کی سئوال میکردم یه جواب سربالا میداد....من که زیاد اهل پرسیدن

 

 نبودم و دوست داشتمکه خودم به جواب برسم، همیشه غرق در تفکرات

 

خودم بودم.......سالها میگذره و من کم وبیش به جوابها رسیدم ، ولی قانع

 

نشدم...میگفتم خدا چطوری آفریده شده ؟  برا چی دنیا رو آفریده؟ واسه

 

چی نابودش میکنه؟اصلا خدا کجاست؟؟؟چرا اسمش رو گذاشتن خدا؟؟؟؟

 

معلممون میگفت وارد این مباحث نشو چون به کفر میرسی......من هم از

 

ترس دیگه دنبالش نرفتم و با این همه ابهامات کنار اومدم...ولی با یکی از

 

 مسائل نتونستم کنار بیام....اینکه چرا اسم خدا رو گذاشتن خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

دوست داشتم خدا یه اسم دیگه داشته باشه. اون روزا از خدا میترسیدم ، به

 

خاطر همین زیاد اسمش رو نمی آوردم...ولی حالا که دیگه ازش نمیترسم

 

و کاملا شناختمش بهش میگم که از کسی که دوستش دارم اصلا نمیترسم..

 

بعد از اینکه شناختمش ، خواستم اسم خدامو خودم انتخاب کنم ...خیلی فکر کردم

که یه اسم ناب و بی همتا  براش پیدا کنم..که بلاخره به نتیجه رسیدم و

اسمش رو گذاشتم  :                       خدا

اسم بی همتای شما چیه؟؟؟؟؟؟؟







 

                                      

                                                   

..... زندگی فقط یه فرصته.......

       دیروز بدجوری احساس زنده بودن بهم دست داده بود... مدتها بود که

 

     اینطوری احساس زنده بودن نکرده بودم....یه حس غریبی بود.مدتها بود

 

     که از این احساسها دور شده بودم و همسفر مرگ شده بودم. یکی ،

 

     دو ساله که بدجوری توی پوچی و سکوت خودم غوطه میزدم...یکدفعه

 

      چیزی در من جوشید که تو هنوز زنده ای و زنده ای و زنده ای..........

 

      آره ، متوجه شدم که هنوز نفس میکشم... دیروز کمی با خودم خلوت

 

        کردم، متوجه یه چیزی شدم...اینکه: چندین ماهه که من و دوستان

 

         ( ئاسو ، کفسان) داریم تو یه خلا زندگی میکنیم که بوی تعفن داره.

 

      توی حباب ساختگی زندگی میکردیم(که فکر میکنم حباب من دیروز ترکید).

 

      ما مدتها بود که تو سکوت چندشناک خودمون غرق شده بودیم....و کسی

 

         نبود که این سکوت و بشکنه و ناجی ما بشه.....

                          دوستان در آینده نزدیک  میخوام
                          یه کتاب  خیلی مزخرف و معرفی
                           کنم........منتظر باشید....